
سلمان فارسى حاکم مدائن بود؛ و با اینکه حاکم بود، وارد در مدائن شد ولى در دارالحکومه نرفت، رفت در یکى از همین منزلهاى معمولى، فلاکس و پوست تختش را انداخت و یک دیزى داشت و یک دانه رَکوه: یعنى آفتابه؛ تمام سرمایه سلمان فارسى علمش بود که در سینه اش بود و مثل ما احتیاج به کتاب و کتابخانه که نداشت، او علمش را