یکی از مشکلات سیر بشر تقابل خواست و اراده او با مشیت و اراده خداست، همان چیزی که از او به توحید در ربوبیت تعبیر آورده می شود و الا که توحید در خالقیت را همه اذعان دارند و بدان پایبندند؛ در این یادداشت به این موضوع پرداخته شده است
بسم الله الرحمن الرحیم
منبع: یادداشتی از حجة الاسلام حاج شیخ محمد شاهرخ همدانی
خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ.
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
در این آیه، خدای متعال روى سخن را به پیامبر صلی الله علیه و آله کرده، مى فرماید:
به آنها بگو اگر پدران، و فرزندان، و برادران، و همسران، و عشیره و قبیله شما، و اموال و سرمایههایى که جمعآورى کردهاید، و تجارتى که از کساد آن بیم دارید و مساکن مرفهى که در مورد رضایت و علاقه شما است، در نظرتان محبوبتر از خدا و پیامبر او و جهاد در راهش مىباشد، در انتظار باشید که مجازات و کیفر شدیدى از ناحیه خدا بر شما نازل گردد.
و از آنجا که ترجیح این امور بر رضاى خدا و جهاد یک نوع نافرمانبردارى و فسق آشکار است و دلباختگان زرق و برق زندگى مادى شایستگى هدایت الهى را ندارند در پایان آیه اضافه مىکند:" خداوند گروه فاسقان را هدایت نمىکند وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ.
در تفسیر على بن ابراهیم قمى نقل شده که: لما اذن امیر المؤمنین ان لا یدخل المسجد الحرام مشرک بعد ذلک جزعت قریش جزعا شدیدا و قالوا ذهبت تجارتنا، و ضاعت عیالنا، و خربت دورنا، فانزل اللَّه فى ذلک قل (یا محمد) إِنْ کانَ آباؤُکُمْ.
(هنگامى که امیر مؤمنان على علیه السلام در مراسم حج اعلام کرد که بعد از این هیچ مشرکى حق ورود به مسجد الحرام را ندارد فریاد مؤمنان قریش برخاست و گفتند تجارت ما از میان رفت، خانوادههاى ما ضایع شد، و خانههایمان ویران گشت، آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.)
در آیات بالا خطوط اصلى ایمان راستین از ایمان آلوده به شرک و نفاق ترسیم شده است و حد فاصل میان مؤمنان واقعى و افراد ضعیف الایمان مشخص گردیده و با صراحت مىگوید که اگر سرمایههاى هشتگانه زندگى مادى که چهار قسمت آن مربوط به نزدیکترین خویشاوندان (پدران و فرزندان و برادران و همسران)، و یک قسمت مربوط به گروه اجتماعى و عشیره و قبیله است، و قسمت دیگرى مربوط به سرمایهها و اندوختهها، و قسمتى مربوط به رونق تجارت و کسب و کار، و سرانجام قسمتى به خانههاى مرفه ارتباط دارد، در نظر انسان پرارزش تر و گرانبهاتر از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و فرمان او است، معلوم مىشود ایمان واقعى و کامل تحقق نیافته است و در مقابل کسانی هستند که همه را فدا می کنند و زمزمه وجودشان این است:
تا عهد تو در بستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها
در اینجا به دو نکته باید توجه کرد:
اول: آنچه در آیات فوق مىخوانیم مفهومش بریدن پیوندهاى دوستى و محبت با خویشاوندان و نادیده گرفتن سرمایههاى اقتصادى و سوق دادن به ترک عواطف انسانى نیست، بلکه منظور این است که بر سر دوراهی ها نباید عشق زن و فرزند و مال و مقام و خانه و خانواده مانع از اجراى حکم خدا و گرایش به جهاد گردد و انسان را از هدف مقدسش باز دارد.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
لذا اگر انسان بر سر دو راهى نباشد رعایت هر دو بر او لازم است.
دوم: خدای متعال در حقیقت در این آیه اصول خواستههاى نفس را ذکر کرده و آن را در برابر محبّت خدا و رسول او قرار داده است. حقیقت آن است که انسان بین نفس و عقل واقع شده است، و مقتضیّات نفس همان اعراض دنیوى است که اصول آن در آیه شمرده شد که اصول خواسته های نفس عبارتست از پدران، برادران، همسران و قوم و قبیله، و اینها کسانى هستند که طبیعت جامعه به قرابت نسبى نزدیک و یا دور و یا قرابت سببى در بینشان رابطه برقرار کرده، و جمعشان مىکند. و اموالى که بدست آورده و جمع کردهاند و تجارتى که از کسادی اش هراسناک مىشوند، و منزلهایى که خوشآیندشان است، و اینها اصول دیگرى است که قوام جامعه در رتبه دوم بر آنهاست.
پس باید گفت:
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی در خزانه به مُهر تو و نشانه توست
اللهم صل علی محمد و آل محمد